من دو سال پیش خیلی دیروقت اپلای کردم. ددلاین خیلی از دانشگاه‌ها گذشته بود. حتی دیر شروع به جست‌وجو کردم. چند تا دانشگاه و رشته پیدا کردم که خیلی برایم دوست‌داشتنی بودند. اما خب دیر شده بود. پارسال که آمدم دوست‌داشتنی‌ها را اپلای کنم دیدم خیلی‌های‌شان چون از کفم پریده بودند برایم دوست‌داشتنی شده بودند و آن‌قدر هم جذاب نبودند واقعا! مدرسه ی مک‌کورت دانشگاه جورج‌تاون یک راند سومی برای اپلای داشت که به آن رسیدم. ننه من غریبم بازی هم درآوردم که من پول اپلیکیشن فی ندارم و من را معاف بدارید و این‌ها. آن‌ها هم معاف داشتند. پذیرش هم دادند. به محمد که نامه پذیرشم را نشان دادم بهم تبریک گفت. همان لحظه رفته بود گشته بود گفته بود این‌ها نرخ پذیرش درخواست‌های‌شان ۷ درصد است و ۹۳ درصد درخواست‌ها را رد می‌کنندها. آفرین.

رتبه‌ی دانشکده‌ی تگذاری عمومی جورج‌تاون هم بالا بود. اما خب،‌ کمک‌هزینه‌ی زیادی نمی‌دادند. یک کمک‌هزینه‌ی ۲۰هزار دلاری در نظر گرفته بودند و خرج تحصیل حدود ۱۰۰ هزار دلار آب می‌خورد. ریسک ویزای آمریکا هم وجود داشت. دوباره کلی ننه من غریبم بازی درآورده بودم که من پول توییشن‌فی و هزینه‌ی زندگی‌ در شهر زیبای شما را ندارم و من را معاف بدارید و این‌ها. این‌بار معاف نداشتند. گفتند که دیر اقدام کردی و پول اسکولارشیپ‌های‌مان رفته. من هم عطایش را به لقایش بخشیدم.

آن موقع یک جذابیت رشته‌ی ت‌گذاری عمومی مدرسه‌ی مک‌کورت برایم این بود که ترم سه را اجازه می‌دادند که بروم یک کشور دیگر درس بخوانم. دو سال پیش برنامه‌ی مشترک‌شان با دانشگاه هرتیه‌اسکول برلین و دانشگاه ملی سنگاپور بود. یعنی این‌جوری بود که دانشجوهای هرتیه‌اسکول و دانشگاه ملی سنگاپور هم این اجازه را داشتند که ترم سه بیایند آمریکا و در جورج‌تاون درس بخوانند و برعکس. مثل همه‌ی ایرانی‌های دیگر که اصولا به شرق نگاه نمی‌کنند من هم آن موقع چشمم فقط مدرسه‌ی حکمرانی برلین را گرفته بود و این امکان که در دو قاره درس بخوانم.

مدرسه‌ی مک‌کورت و رفتن به آمریکای جهان‌خوار مالید.کار به ویزا و این‌ها هم نکشید. من پول تحصیل در آن‌جا را نداشتم. آن‌ها هم پول نمی‌دادند. من همان سال برای هرتیه‌اسکول هم دیرهنگام اپلای کردم. آن‌جا هم به من پذیرش دادند. از آمریکایی‌ها مهربان‌تر برخورد کردند و به خاطر خدمات من به بشریت (!)، ۷۵درصد هزینه‌ی تحصیل را هم برایم معاف کردند. اما مجموعه اتفاقاتی درونی به علاوه‌ی این‌که نوبت سفارت آلمان بهم نرسید و مدارک دانشگاهی قبلی من هم آماده نبود باعث شد برلین هم بمالد.

پارسال اما به دانشگاه ملی سنگاپور هم نگاه کردم: مدرسه‌ی تگذاری عمومی لی‌ کوآن یو. خب، رتبه‌ی جهانی دانشگاه ملی سنگاپور به مراتب از جورج‌تاون و هرتیه اسکول بالاتر بود. نگاه خودتحقیری ایرانی- آسیایی باعث شده بود که به سنگاپور خیلی دیر نگاه کنم. درحالی‌که هرتیه‌اسکول برلین انگشت کوچکه‌ی سنگاپور هم نبود. آن برنامه‌ی مشترک هم برقرار بود. حتی خیلی بیشتر از مدرسه‌ی مک‌کورت و هرتیه اسکول گزینه داشت. بعدا این را فهمیدم که برنامه‌ی تبادل دانشجو در رشته‌ی تگذاری عمومی و امور بین‌الملل در حقیقت خروجی یک انجمن بین‌المللی بین حدود ۴۲ تا دانشگاه رتبه‌بالا از کشورهای مختلف است که اسمش آپسیا (Association of Professional Schools of International Affairs) است. کلا اگر کسی می‌خواهد رشته‌ی تگذاری عمومی و امور بین‌الملل درس بخواند به نظرم دانشگاه‌های عضو این انجمن را دریابد و برای همین‌ها اپلای کند.

 

قصه کوتاه کنم. پارسال برای دانشگاه ملی سنگاپور و مدرسه‌ی تگذاری لی کوآن یو هم اپلای کردم. هفته‌ی پیش با فرزان صحبت می‌کردم. وسط صحبت‌ها یکهو برگشت گفت ببین ما واقعا آن‌قدر که فکر می‌کنیم حق انتخاب نداریم و اصولا زندگی‌مان خیلی قضاقورتکی پیش می‌رود. به خصوص در فرآیند درس خواندن و اپلای و به خصوص به عنوان یک فرد ایرانی. برای من هم همین شد.خودم از اصطلاح بار خوردن استفاده می‌کنم و همیشه خودم را تریلی‌ای می‌بینم که شانسی شانسی بهش بار می‌خورد و یکهو سر از جاهایی درمی‌آورد که اصلا ربطی به گذشته‌اش ندارد.

این بار دانشگاه جورج‌تاون به من اصلا پذیرش نداد. پارسال پذیرش داده بود و گیرش برای اسکولارشیپ این بود که دیر اقدام کردی. امسال که زود اقدام کردم اصلا پذیرش نداد.انگار قهرش آمده بود که پارسال به پیشنهادشان جواب رد داده بودم! هرتیه اسکول این بار هم پذیرش داد ولی منابع مالی‌اش کم شده بود و کلا ۵۰ درصد به من تخفیف هزینه‌ی دانشگاه داد. دانشگاه ملی سنگاپور اما هم به من پذیرش داد، هم کل هزینه‌ی تحصیل را برای من معاف کرد و هم یک مقرری ماهانه برایم در نظر گرفت. البته این را بگویم الان که دارم این را منتشر می‌کنم در فاصله‌ی سه هفته مانده به شروع کلاس‌ها هنوز ویزای ورود به کشور سنگاپور را دریافت نکرده‌ام و این کمی برایم نگران‌کننده شده است. از دوستی دیگر هم پرسیدم. دیدم او هم لحظه‌ی آخر توانست اجازه‌ی ورود به سنگاپور را دریافت کند. حقیقتا باید در مورد تحریم خیلی بیشتر از این حرف‌ها بنویسم. ولی خب در فرآیندی که من در آن هیچ کاره بوده‌ام، طی چند سال ایرانی» بودن تبدیل شده به یک جور داغ ننگ. باری… این‌جا می‌خواهم کمی در مورد فرآیند اپلای برای رشته‌ی ت‌گذاری عمومی مدرسه‌ی لی کوآن یوی دانشگاه ملی سنگاپور توضیح بدهم. مثل رشته‌های مهندسی نیست که خیلی خواهان داشته باشد. اما به هر حال چون این مسیر برای خودم کمی مبهم بود می‌خواهم این‌جا روند را توضیح بدهم شاید به درد کسی خورد و با ابهام کمتری حرکت کرد.

مواد درسی ت‌گذاری عمومی لی کوآن یو خیلی اقتصادمحور است. حس می‌کنم بچه‌هایی که قبلا مهندسی خوانده‌اند برای اپلای در این رشته موفق‌تر خواهند بود. برای خودم مطمئنا رشته‌ی ارشد ایرانم (مهندسی سیستم‌های اقتصادی-اجتماعی) حس می‌کنم تاثیر مثبت داشت در پذیرش و بورس و این‌ها. بچه‌هایی که در ایران علوم انسانی خوانده‌اند اگر می‌خواهند برای این رشته اپلای کنند اگر جی‌آرئی هم داشته باشند شانس‌شان خیلی بالاتر می‌رود. آیلتس ۷ هم که حداقل مومات اپلای برای این رشته است. یک اام دیگر هم دارد و آن سابقه‌ی کار است. برای رشته‌ی تگذاری عمومی (MPP) دو سال و برای رشته‌ی MPA پنج سال سابقه‌ی کار نیاز است. من ۷ سال سابقه‌ی کار داشتم و می‌توانستم ام‌پی‌پی هم بخوانم. اما پیش خودم گفتم من اصلا تجربه‌ی بین‌المللی ندارم و هر چه قدر بیشتر طول بکشد بهتر است. دوره‌ی تگذاری عمومی ۲ ساله است.

ددلاین دانشگاه ملی سنگاپور خیلی زودهنگام است: ۱۵ دسامبر هر سال. از اوایل آگوست سیستم پذیرش آن‌ها باز می‌شود تا ۱۵ دسامبر. فرآیند اپلای هم خب پر کردن یک سری مشخصات فردی است. نیازی به نوشتن انگیزه‌نامه و اس‌او‌پی نیست. به جایش سه چهار تا سوال می‌پرسند و ازتان مقالات ۳۰۰ تا ۶۰۰ کلمه‌ای می‌خواهند.

پارسال که من اپلای می‌کردم سوال اول این بود که اورژانسی‌ترین چالشی که جامعه یا کشور شما باهاش درگیره چی هستش؟ در ۶۰۰ کلمه توضیح بدهید. خب پرواضح است که ازت انتظار دارند که یک مقاله‌ی استاندارد انگلیسی بنویسی: پاراگراف اول خیلی شفاف و صریح تو یک جمله جواب سوال را بدهی و بعد دلایل این پاسخت را در دو جمله کوتاه بگویی و پاراگراف‌های دوم و سوم هم بسط دادن دلایلت باشد و به صورت منطقی ایده‌هایت را گسترش بدهی. من خودم جواب این سوال را به تجربه‌ی کاریم مرتبط کردم و گفتم که مهاجرت مهم‌ترین چالش امروز ایرانه. هم مهاجرت افغانستانی‌ها و کشورهای همسایه به ایران و هم مهاجرت ایرانی‌ها به خارج از کشور و دایاسپورای میلیونی ایرانیان مقیم خارج.

سوال دوم یک جورهایی انگیزه‌نامه بود. اهداف فردی و حرفه‌ایت چیست و فکر می‌کنی تحصیل در این برنامه چگونه می‌تواند تو را در رسیدن به این اهداف کمک کند؟

سوال بعدیش در مورد تجربه‌های کاری است. چند سال است که به صورت تمام وقت مشغول به کاری؟ شغل فعلی و وظایفی را که به عهده‌ داری بیان کن.

بقیه‌ی فرآیند اپلای خیلی روتین است. خوبی دانشگاه ملی سنگاپور این است که اصلا اپلیکیشن فی دریافت نمی‌کند و اپلای برایش ضرر ندارد. فقط روی مدارکی که ارائه می‌دهی گیرند و ترجیح‌شان این است که مدرک موقت و ریز نمرات موقت به‌شان تحویل ندهی و مدرک و ریزنمرات ترجمه‌شده‌ی اصلی را برای‌شان آپلود کنی.

این مرحله‌ی اول اپلایش است که اگر به سلامتی از این مرحله عبور کنی مرحله‌ی دوم یک مصاحبه‌ی نیم‌ساعته‌ از طریق زوم است. این‌جوری است که یک ایمیل برایت می‌فرستند تا زمان مصاحبه را باهات فیکس کنند. اگر ایمیل را ظرف یک روز جواب ندهی یک بابای سنگاپوری به موبایلت زنگ می‌زند. ول هم نمی‌کند. من خودم وقتی زنگ زد توی یک جلسه بودم. ۱۶ بار تماس گرفت. دیگر آخرش خسته شدم جوابش را دادم گفتم اکی، آی چک اند انسور یور ایمیل. ایمیل دوم نیم ساعت قبل از مصاحبه می‌آید. یک مقاله‌ی ۴ صفحه‌ای از مجله‌ی اکانامیست را که چند تا نمودار دارد برایت می‌فرستند.نیم ساعت وقت داری که مقاله را بخوانی. خودشان نوشته‌اند بیست دقیقه. اما خب تو نیم ساعت وقت داری. مقاله‌ای که برای من فرستاده بودند در مورد کاهش نرخ بیکاری در دوره‌ی ترامپ است و این‌که برای اولین بار در سی سال گذشته‌ی تقاضا برای نیروی کار در آمریکا از عرضه‌ی نیروی کار پیشی گرفت و نرخ بیکاری به صفر نزدیک شد. بعد آثار مثبت و منفی این اتفاق را نوشته بود. مصاحبه‌کننده یکی از اساتید دانشگاه ملی سنگاپور است. مصاحبه‌کننده‌ی من خانم قدیر بود، یک خانم محجبه‌ی فوق‌العاده مهربان. سعی می‌کرد آرام و شمرده صحبت کند و من تمام حرف‌هایش را می‌فهمیدم. دو سه تا مصاحبه با دانشگاه‌های اروپایی هم انجام داده بودم قبلش. مثلا یک استاد اتریشی بود که واقعا حس بد بهم داد. خیلی تند تند صحبت می‌کرد و اجازه نمی‌داد حرفم را تکمیل کنم. می‌پرید وسط حرفم که سوال بعدی‌اش را بپرسد. خانم کدیر واقعا در مقایسه با آن‌ها خیلی خوب بود. سعی می‌کرد بهم استرس وارد نکند. چند تا سوال در مورد کار و تجربه‌ی کاری‌ام پرسید. برایش جذاب بود. یک ربع مصاحبه در مورد مهاجران افغانستانی در ایران داشتیم صحبت می‌کردیم. یکهو یادش آمد که باید در مورد مقاله هم ازم سوال بپرسد. جنبه‌های مثبت و منفی بیشتر شدن تقاضای نیروی کار از عرضه‌ی آن در آمریکا را پرسید (یک جورهایی خلاصه کردن مقاله بود). یک سوال هم در مورد یکی از نمودارهای مقاله پرسید که روندهای بالا و پایین شدن را برایم توضیح بده. سوال‌های در رابطه با مقاله‌اش بیشتر شبیه سوال‌های رایتینگ آزمون آیلتس بود، منتها شفاهی.

همین دیگر. برای من بعد از مصاحبه‌ی شفاهی دو ماه طول کشید تا جواب نهایی دانشگاه ملی سنگاپور آمد. مراحل ثبت‌نام و کورس‌های اجباری پیش از شروع کلاس‌ها و داستان ویزا و البته روایت‌هایی از سنگاپور و آسیا را هم اگر رفتنم محقق شد در ادامه خواهم گفت.

دست‌نیافتنی‌ای که به درستی نمی‌خواهد تختی باشد

چرا شرق آسیایی‌ها در ریاضیات بهترند؟

وضعیت غیرانسانی

تحصیل‌کرده‌ها

معلم دانشگاه

سیاست‌گذاری عمومی دانشگاه ملی سنگاپور

آمادگی برای مدرسه‌ی لی کوآن یو

سنگاپور ,دانشگاه ,خیلی ,اپلای ,پذیرش ,عمومی ,تگذاری عمومی ,ت‌گذاری عمومی ,اپلای کردم ,هرتیه اسکول ,فرآیند اپلای ,رشته‌ی تگذاری عمومی ,ت‌گذاری عمومی مدرسه‌ی ,رشته‌ی ت‌گذاری عمومی
مشخصات
آخرین جستجو ها